دلیلگراییْ دیدگاهی در معرفتشناسی است که میگوید باور انسان تنها در صورتی موجه است که برایش دلیل کافی[1] داشته باشد. به قول دلیلگرایِ معروف، ویلیام کلیفرد[2]، «همیشه همهجا و برای همه کس ناصواب است که بر پایه دلیلِ ناکافی باور پیدا کند»[3]. برای مثال، فرض کنید خودروی عموی خود را مقابل خانهتان میبینید و به یاد میآورید که هرگاه خودروی وی مقابل خانه شما بوده است وی در خانهتان حضور داشته است. در نتیجه، باور پیدا میکنید که عموی شما در خانهتان است. بر مبنای دلیلگرایی، باور شما موجه است زیرا برایش دلیل کافی دارید. حال فرض کنید بدون اینکه خودروی عمویتان را مقابل خانهتان دیده باشید و بدون هیچ دلیل دیگری باور پیدا میکنید که عمویتان در خانه شماست. یا مثلاً باور مذکور را پیدا میکنید چون حسی به شما میگوید وی آنجاست. بر مبنای دلیلگرایی، باور شما موجه نیست زیرا برایش دلیل کافی ندارید.
اما چه چیزهایی دلیل[4] به حساب میآیند؟ دیدگاههای مختلفی در این باره وجود دارد و برحسب هر یک از این دیدگاهها روایتی از دلیلگرایی شکل میگیرد. در روایتی سنتی از دلیلگرایی، دلیلْ گزاره یا باور موجهی است که رابطه منطقی مناسبی با باور مورد نظر دارد و در نتیجه، احتمال صدق آن را بالا میبرد. (احتمالاً قیود دیگری علاوه بر «موجه بودن» و «داشتن رابطه منطقی مناسب» باید اضافه شود. برای مثال، برخی وجود رابطه «ابتنا»[5] بین باور مورد نظر و باوری را که قرار است دلیل باشد لازم دانستهاند. اما عجالتاً لازم نیست به این پیچیدگیها بپردازیم). در مثال بالا، دلیل این باور که عموی شما در خانهتان است دو باور موجه است: باور به اینکه خودروی عمویتان اکنون در برابر خانه شما قرار دارد و باور به اینکه هرگاه خودروی وی مقابل خانه شما بوده است وی در خانهتان حضور داشته است. این دو باور موجهاند زیرا در ادراک حسی و حافظه ریشه دارند. افزون بر این، میان محتوای دو باور اخیر و محتوای باور نخست رابطه منطقی مناسبی برقرار است به گونهای که با دو باور اخیر احتمال صدق باور نخست بالا میرود.
ریشه این نوع دلیلگرایی سنتی را میتوان در متفکران دوران روشنگری[6] یافت و به همین سبب به آن «دلیلگرایی دوران روشنگری»[7] میگویند. متفکران آن دوران معتقد بودند که معقولیت یک باور منوط به آن است که انسان برای آن reason داشته باشد و مراد آنان از reason گزاره یا مجموعهای از گزارههای موجه است که احتمال صدق مدعا را افزایش میدهد. برای مثال، لاک میگوید:
"کسی که باور پیدا میکند بدون آنکه دلیلی[8] [یا استدلالی] برای باور کردن داشته باشد ممکن است با تخیلاتش خوش باشد، اما چنین فردی نه جویای حقیقت است آنچنان که باید و نه از خالق خود اطاعت کرده است، خالقی که از وی میخواهد قوای شناختی[9] را که به وی عطا کرده است بکار ببرد تا وی را از خطا و اشتباه مصون دارد. کسی که این کار را با تمام توانایی خود انجام نمیدهد گرچه گاهی به حقیقت میرسد اما تصادفاً به حقیقت رسیده است و نمیدانم که آیا این تصادف از نابهنجاری روش وی میکاهد یا نه. قدر متیقن آن است که وی باید برای هر اشتباهی که مرتکب میشود پاسخگو باشد؛ در حالیکه کسی که از نور و قوایی که خدا به وی عطا کرده استفاده میکند و صادقانه از طریق قوایی که دارد به دنبال کشف حقیقت است این خرسندی را از انجام وظیفه خود به عنوان یک موجود عاقل دارد که گرچه شاید حقیقت را بدست نیاورد، اما پاداش آن را از دست نمیدهد. زیرا وی تصدیق[10] خود را به درستی رهبری کرده است و آن را همانجا که باید نهاده است. او کسی است که در هر مورد یا مسئلهای بر طبق راهنمایی دلیل [یا استدلال] باوری را اتخاذ یا رد میکند."[11]
اما اگر دلیلگرا دلیل را در باور منحصر بداند و بگوید فقط باور میتواند دلیلِ باور باشد، آنگاه وی نمیتواند معقولیت همه باورها را به داشتن دلیل مشروط کند، زیرا این شرط به دور میانجامد. فرض کنید دلیل من برای باور به گزاره 1 گزاره 2 باشد و دلیل من برای باور به گزاره 2 گزاره 3 باشد و دلیل من برای باور به گزاره 3 گزاره 4 باشد. چون مجموعه باورهای من بینهایت نیست این روند نمیتواند تا بینهایت ادامه پیدا کند. بنابراین، اگر دلیلگرا بگوید که معقولیت هر باوری منوط به داشتنِ دلیل گزارهای[12] برای آن است، آخرین باور در سلسله ادله باید برحسب یکی از باورهای پیشین مدلل شود و این در حالی است که خود آن باور پیشین (به طور بیواسطه یا باواسطه) برحسب آخرین باور مدلل شده است. البته از نظر انسجامگراها[13] چنین دوری آسیبی به معقولیت باورهای ما نمیزند. اما انسجامگرایی طرفداران زیادی در میان دلیلگرایان دوران روشنگری ندارد. در نتیجه، دلیلگرایان دوران روشنگری ناگزیر شدهاند که بین دو دسته از باورهای موجه تمایز بگذارند: یک دسته باورهایی هستند که موجهاند بیآنکه برایشان دلیل کافی داشته باشیم؛ دسته دیگر باورهایی هستند که موجهاند چون بر مبنای باورهای دسته اول مدلل شدهاند. به باورهای نوع اول «باورهای پایه»[14] گفته میشود و به باورهای نوع دوم «باورهای غیرپایه»[15]. و به دیدگاهی که باورهای انسان را به لحاظ موجه بودن به پایه و غیرپایه تقسیم میکند «مبناگرایی»[16] گفته میشود. در مبناگرایی، ساختار توجیه باورها هرمی است. در پایینترین سطح باورهایی قرار دارند که پایه هستند به این معنا که توجیه خود را از باورهای دیگر کسب نکردهاند. در سطوح بالاتر باورهای غیرپایه قرار دارند، یعنی باورهایی که توجیه خود را از باورهای دیگر کسب کردهاند.
حال سؤال مهمی که مطرح میشود این است: کدام باورها میتوانند پایه باشند؟ با تتبع در سخنان دلیلگرایان دوران روشنگری درمییابیم که از نظر ایشان سه نوع باور میتواند پایه باشد: باورهایی که بدیهی عقلی[17] هستند، باورهایی که بدیهی حسی[18] هستند، باورهایی که خطاناپذیر[19] (یا اصلاحناپذیر) هستند.[20] باورهای بدیهی عقلی باورهایی هستند که اگر اندکی در مضمونشان تأمل کنیم درستی آنها برایمان آشکار میشود. برای مثال به این گزاره توجه کنید: 2=1+1. برای اثبات صدق این گزاره استدلالی اقامه نمیشود، بلکه به محض اینکه محتوای آن را درک کنیم درخواهیم یافت که گزاره مذکور صادق است. باورهای بدیهی عقلی شامل قوانین منطق و ریاضی و بعضی از اصول فلسفی است. باورهای بدیهی حسی باورهایی هستند که به طور بیواسطه در ادراک حسی[21] ریشه دارند، مانند باور به اینکه لپتاپی در برابر من است، یا باور به اینکه رنگ این قندان آبی است، یا باور به اینکه سطح این میز صاف است. این باورها شکل خاصی دارند. به تعبیری، آنها بیانکننده یا گزارشدهنده ادراکات حسیاند. و نهایتاً مراد از باورهای خطاناپذیر در اینجا باورهای انسان درباره حالتهای روانی یا ذهنی خودش است که از طریق دروننگری[22] بدست میآیند. مانند باور من به اینکه الان درد دارم، یا باور من به اینکه رنگ این قندان قرمز به نظرم میرسد، یا باور من به اینکه سطح این میز صاف به نظرم میرسد. این باورها نیز شکل خاصی دارند. آنها بیانکننده یا گزارشدهنده ادراکات نفسانیاند. به این باورها «خطاناپذیر» میگویند چون انسان نمیتواند در آنها خطا کند. شاید در باور به اینکه رنگ این قندان قرمز است اشتباه کنم اما امکان ندارد که در باور به اینکه رنگ این قندان قرمز به نظرم میرسد اشتباه کنم.
بنابراین در دلیلگرایی دوران روشنگری عقل، تجربه حسی، و تجربه درونیْ پنجرههای معرفتی انسان به سوی جهان هستند. گویی انسان از طریق آنها حقایق جهان را به طور بیواسطه دریافت میکند و سپس بقیه معارف خود را از طریق استنتاج از این دریافتها بدست میآورد.
مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی...
ما را در سایت مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : بازدید : 351 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1396 ساعت: 12:45