روان‌شناسان جای فقیهان نشسته‌اند

ساخت وبلاگ
انصاف باید داد که بین دینداران تلقی‌های عامیانه، خرافی و متناقض زیادی از دین وجود دارد. پس باید حق داد به برخی از اندیشمندان که چنین تلقی‌هایی از دین را نپذیرند. دینی که تفاسیر مختلف و متعارضی از آن ارائه شده است، با خرافات آمیخته شده و در موارد زیادی متولیان آن فاسدند و به نام دین جنایت و فساد انجام می‌دهند، و بسا اوقات عقل پسند و جذاب و تأثیرگذار هم نیست، امری نپذیرفتنی است. همهٔ ادیان یک هستی شناسی دارند و متناسب با آن توصیه‌ها و هنجارهایی ارائه می‌کنند. امروز علوم طبیعی و علوم انسانی هم دقیقاً دارند همین کار را انجام می‌دهند و البته در این خصوص کارآمدتر به روزترند. علوم، امروز رقیب دین شده‌اند و خود را برتر می‌دانند چون می گویند ما مبتنی بر تجربه و مشاهده هستیم و کلی گویی نمی‌کنیم و نتایج کار ما ملموس و قابل مشاهده است. برای مثال امروز روان‌شناسان و مشاوران تربیتی جای فقیهان و معلمان اخلاق نشسته‌اند. بایدها و نبایدهای رفتاری و اخلاقی را آنان برای ما تعیین می‌کنند یعنی کاری که در گذشته به رجوع به فقهیان و مربیان اخلاقی انجام می‌شد، امروز دانش‌هایی مثل روانشناسی، مشاوره، تعلیم و تربیت، مدیریت، ارتباطات.. آن را انجام می‌دهند و این یعنی که علوم به رقابت با ادیان برخاسته‌اند و دارند جایگزین آن‌ها می‌شوند. حتی درحوزهٔ عرفان هم امروز معنویت‌های بدون خدا Godless Spirituality)) پدید آمده‌اند که رقیب معنویت دینی هستند. سؤال اینجاست که پس دین چه کارکردی دارد که علوم به آن نپرداخته باشند؟ علم قدم به قدم کارکردهای دین را به عهده گرفته و جانشین آن شده است و این یکی از مصادیق بارز تعارض علم و دین است.

از سویی دین داران نیز بیکار ننشسته‌اند. الهی دانان مسیحی در این زمینه خیلی کار کرده‌اند. برخی از این‌ها گفته‌اند علم با دین متمایز (Distinct) است نه متضاد و متباین. این دو با هم دشمنی و ناسازگاری ندارند بلکه متمایزند و دو چیز متمایز را اساساً نباید با هم مقایسه کرد. از حضرت علی (ع) پرسیدند کدام یک از این دو شاعر (که صاحب دو سبک شعری متفاوت بودند) بهتراند؟ ایشان پاسخ دادند که این دو در یک میدان، فرس نتاخته‌اند و حرکت نکرده‌اند پس قابل مقایسه نیستند. مثل این می‌ماند که بپرسیم بخاری بهتر است یا کولر؟ کارکرد این دو متفاوت است و مقایسه غلط است. هر یک برای یک فصل و شرایط آب هوایی خاص‌اند و کارکردشان متفاوت است. برخی گفته‌اند علم و دین دو روش شناسی متفاوت برای تفسیر جهان دارند. علم روش تجربی دارد و دین روش وحیانی، عقلانی و اشراقی دارد. برخی گفته‌اند هدف و غایت این دو با هم متفاوت است. هدف علم کشف قوانین حاکم بر پدیده‌ها و پیش بینی (Prediction) است. اما هدف دین جهت گیری (Orientation) و راه نشان دادن در زندگی انسان است. همچنین دین به باورها و اعتقادات و کسب رضای خدا می‌پردازد و علم در پی محاسبه و اندازه گیری و قدرت بخشیدن به بشر برای مهار پدیده‌ها و نیروهای طبیعت است.

شلایرماخر، الهیدان پروتستان آلمانی نخستین کسی بود که در قرن ۱۷ و ۱۸ نظریه "تمایز قلمرو علم و دین" را مطرح کرد. از این نظریه تفسیرهای گوناگون مطرح شده است. کارل بارت که الهی دان پروتستان است بعداً همین حرف را به گونه‌ای دیگر زد و گفت دین و علم سرا پا متمایزاند. یعنی به جای تمایز در روش، قلمرو، کارکرد، غایت‌ها و ... دین و علم اساساً و از بن و به تمام ماهیتشان از هم متمایزاند. تئوری کارل بارت از یک لحاظ خیلی خطرناک است چون جایی برای گفتگو میان این دو عرصه نمی‌گذارد چه برسد به همکاری. اساساً او دین را مانند سکولاریست ها از تمامی عرصه‌های اجتماعی اخراج می‌کند.

طبق دیدگاه‌های امروزی البته بیشترین تعارض میان علم و دین، میان مسیحیت و یهود با علم مدرن است و این مسئله درباره اسلام خیلی مطرح نیست. چون مسایلی مثل تثلیث، گناه اولیه، حلول خدا در کالبد انسانی مانند عیسی مسیح، کفارّه، مصلوب شدگی و ... در اسلام وجود ندارد و آن همه موارد تعارض با علم در این دین وجود ندارد. البته مسائل دیگری مطرح است که شامل همهٔ ادیان می‌شود مثل تئوری تکامل، کوانتوم و مسائل و موضوعات علمی که در قرآن هم آمده است و نیاز به توجیه درست عقلانی و علمی دارد و مانند خلقت انسان و طبیعت، آسمان و زمین، گیاهان و جانوران و خواص پدیده‌های مادی و... . تعارض‌های علم و دین فقط در حوزهٔ علوم طبیعی نیست و در حوزهٔ علوم انسانی و اجتماعی، حتی اقتصاد و علوم سیاسی و فلسفه هم مطرح است. مثلاً نسبت دین و سیاست یا دین و دموکراسی، آزادی، حقوق بشر، و حقوق شهروندی از بحث‌های مطرح امروز است.

البته حاکمیت کلیسا در دورهٔ قرون وسطا خاطرات تلخی برای بشریت به بار آورده است و ما مسلمانان باید مراقب باشیم که به سرنوشت مسیحیان در تجربه تشکیل نظام و حکومت دینی دچار نشویم. باید اشتباهاتمان را بشناسیم و اصلاح کنیم. حضرت امام (ره) بارها نسبت به این مسئله هشدار داده بودند که مبادا به نام اسلام سیاست‌های غلط و کارهای ناروا انجام گیرد و به دین لطمه وارد شود.

گروه دیگر فیدئیست‌ها (ایمان گرایان) هستند. مانند کرکگارد که اساساً می گویند علم و ایمان با هم ارتباطی ندارند. چون ایمان با شور و حرارت (Passion) و عشق ورزی با خدا سر و کار دارد اما علم پدیده‌ها را فریز می‌کند و آنها را بی‌طرفانه، عینیت گرایانه و به دور از شور و احساس بررسی می‌کند. در عقل بشری جایی برای شور و عشق نیست. کرکگارد به صراحت می‌گوید ایمان خصم برهان است. شکل افراطی دیدگاه ایمان‌گروی (Fideism) در کرکگارد است و شکل مدرن و اعتدالی آن در ویتگنشتاین است. ویتگنشتاین می‌گوید علی رغم این عدم ارتباط میان علم و ایمان، می‌توان ایمان را پذیرفت نه اینکه ضدیّت و خصومت و تباین مطلق و صریح بین علم و دین باشد.

البته باید توجه داشت که در تحلیل دقیق الهیاتی و فلسفی، ایمان تنها شور و احساس نیست، بلکه عقلانیت و همچنین عمل نیز در آن مطرح است. ایمان چندین بُعد دارد و نباید آن را دچار تقلیل گرایی و فروکاست کرد.

تئوری "فلسفهٔ زبان متعارف" ادوارد مور نیز مطرح است که تحت تأثیر ویتگنشتاین نیز هست و طبق آن علم و دین هر کدام یک بازی زبانی (Language Game) هستند که با هم متفاوت‌اند و ما تا وارد جرگه دین داران نشویم نمی‌توانیم بازی‌های زبانی آن‌ها را متوجه شویم. ما دین داران تعابیر و زبان و مفاهیم خاصی به کار می‌بریم مثلاً به هم می گوییم خدا به پولت برکت دهد. این مفهوم را علم اقتصاد نمی‌تواند تبیین کند. یا تعابیری مانند رضای خدا، تقرب، قضا و قدر، تقدیر و توکل ... برای کسانی که بیرون از این جرگه و این بازی زبانی‌اند مفهوم نیست.

دیدگاه دیگر متعلق به جورج شلزینگر است که قائل به ادغام و اتحاد علم و دین است. او می‌گوید علم و دین نه تنها با هم ارتباط و تعامل دارند بلکه در هم تنیده و حتی متحد با هم‌اند. چون همان روش‌های تجربی را که در علوم تجربی وجود دارند شما می‌توانید در دین و الهیات نیز از آنها استفاده کنید در الهیات نیز می‌توانید روش‌های تجربی داشته باشید. این سخن را البته ایان باربور هم گفته است. او در کتاب ارزشمند "علم و دین" بحثی دربارهٔ توازی‌های علم و دین دارد.

الهیات پویشی هم یکی از دیدگاه‌های موجود است که می‌خواهد خیلی از مسئولیت‌ها و نقش‌های خدا در دین را کنار بزند و فعل خدا و علم او را محدود سازد و از این طریق تعارض علم و دین را مرتفع سازد. البته این دیدگاهی تقلیل گرایانه است و نیاز به بررسی و ارزیابی دقیق الهیاتی و فلسفی دارد.

تئوری مکملیّت (Complementarity) نیز یکی دیگر از رویکردهاست که خیلی طرفدار دارد. دونالد مک کَی مبدع این تئوری است. این دیدگاه می‌گوید علم و دین دو دیدگاه و دو منظر به جهان است. طرفداران این دیدگاه معمولاً این مثال را می‌زنند که یک تابلو نقاشی از نگاه یک فیزیک دان متفاوت است و فیزیک دان به جنبه‌های مواد به کار رفته در آن، تناسب طرح‌های آن و تقارن، اندازه‌ها و ... نگاه می‌کند. اما یک هنرمند از نگاه هنری به آن می‌نگرد که مثلاً این تابلو چه تداعی‌هایی و چه احساس‌هایی را در او بیدار می‌کند. این نگاه‌ها مکمّل هم‌اند و نمی‌توانند یکدیگر را تخطئه کنند. طبق این دیدگاه ما از طرفی باید جهان را مطالعه علمی کنیم اما از طرفی احساس و عواطف هم داریم و با نگاه ماشینی محض به جهان و زندگی راضی نخواهیم شد. در این مثال نگاه هنرمندانه همان نگاه الهی و دین دارانه است. یعنی ما به هر دو نگاه نیاز داریم هم نگاه علمی و هم نگاه دینی و لذا علم و دین با یکدیگر تباینی ندارند. این تئوری الآن مورد توجه پژوهندگان حوزهٔ علم و دین قرار گرفته و طرفداران و منتقدانی یافته است که شر نظرات آنها محتاج مقاله‌ها و بحث‌های گسترده و مستقلی است.

گفتنی است نزدیک به هشت رویکرد در تعارض علم و دین وجود دارد که با توجه به اهمیت و گستردگی این موضوع لازم است در حوزه‌های علمیه و نیز پاره‌ای دانشگاه‌ها دوره‌های آموزشی کوتاه مدت برگزار گردد یا رشته و گرایشی با عنوان علم و دین تأسیس گردد و عالمان دینی و فرهیختگان دانشگاهی به طور مداوم به کاوش در این حوزه بپردازند.

* متن سخنرانی دکترهمایون همتی در سی و دومین نشست از سلسله نشست‌های آفاق اندیشه در حسینیه ارشاد

مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی...
ما را در سایت مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بازدید : 212 تاريخ : چهارشنبه 22 فروردين 1397 ساعت: 12:26

خبرنامه