سؤال عجیبی پرسیدم، نه؟ احتمالا جواب میدهید: مگر می شود کسی از پول بدش بیاید، چه برسد به این که از آن بترسد؟!
برای روشن تر شدن، می خواهم به این سؤالات جواب دهید:
آیا می توانید تصور کنید آنقدر درآمد دارید که مستقل هستید و برای تأمین مایحتاج ریز و درشت زندگیتان، آن هم مطابق با سلیقه شخصی خودتان، محتاج پدر، مادر و دیگران نیستید؟
آیا میتوانید تصور کنید که در خانه دلخواهتان با تمام اسباب و لوازم مورد نیازتان زندگی میکنید؟
ماشین خوبی سوار شدهاید؟ با همسر و فرزندان دوست داشتنی و سالم و بانشاطتان به مسافرت خارج از کشور میروید؟
در خارج شهر باغی سرسبز دارید که تعطیلات را با عزیزانتان در آنجا وقت میگذرانید؟
صاحب کسب و کار لذتبخشی هستید، مجموعه ای کوچک یا بزرگ را اداره میکنید و چند نفر را استخدام کرده اید و آنها هم درآمد و شرایط مطلوبی دارند؟
یا شغلی که همیشه آرزومندش بودید را دارید و دست کم رئیس و کارمند خودتان هستید؟
آیا میتوانید تصور کنید گرهای از گرههای سرزمینتان با دستان شما باز شده، و دیگران برای حل مسائلشان به شما نیاز دارند و حاضرند برای خدماتی که ارائه میدهید، مبلغی که شما تعیین میکنید را به راحتی پرداخت کنند؟!
آیا میتوانید تصور کنید در شرایطی هستید که هیچ مانعی برای تحقق خواستههایتان نیست و هیچ کاری نشد ندارد؟
اگر هنوز جواب مثبت نیست، لابد ترسی وجود دارد! اگر جواب مثبت است، اما نقشه ای مکتوب برای آن ندارید، احتمالاً باز هم ترسی هست!
راستش که من هم میترسیدم! ترسی که مدتها طول کشید تا قبول کنم واقعاً وجود دارد.
یک ترس کهنه و ریشهای! که بذرش را من نکاشته بودم، اما به شیوههای مختلف تقویتش میکردم! ترسی که از دوران کودکی آرام آرام با من آمیخته شده بود: «ترس از تحقق خواسته هایم!» ترس از این که نکند با بیشتر خواستنم، برنامه ای را که هستی برایم ترتیب داده بود، به هم بزنم، نکند اشتباه کنم و با بیشتر داشتن، آدم بدی شوم!
من فکر میکنم شما هم با این شنیدهها بیگانه نیستید:
«پول پربرکت، پولیه که با زحمت و عرق ریختن زیاد به دست بیاد!»
«همیشه از من به شما نصیحت، یه آب باریکه برای خودتون داشته باشید»
«شغل، فقط شغل دولتی!»
«بهترین کار برای زن، استخدام تو آموزش و پرورشه!»
«کاری که بیمه نداره، آینده نداره!»
«به فکر بازنشستگیات باش!»
«همینی که هست خوبه، دست به عصا حرکت کن!»
«حالا یه نون بخور و نمیری در میاریم، شکر…»
«عجب شانسی داره!»
«اون خونه، مال از ما بهترونه!»
«عجب ماشینی داره! آهان! لابد خلافکاره….!!!»
«اصلاً مگه میشه، حالا ببین، بالاخره یک جای کارش می لنگه….»
اینها جملاتی هستند که جا خشک کردنشان، در ذهن جلوی باز شدن در گنجهایی را که شما کلیددارشان هستید می گیرد؛ دقیقا همانطور که قبلا در مقاله «قدرت باور چیست و چرا در زندگی بیشتر از سقف باورهایتان به شما داده نمیشود؟» راجعبه آن خواندید.
همچنین لازم است به آنچه در رسانهی ملی میبینیم نگاهی دقیقتر بیندازیم :
«معمولاً، آدم خوبه داستان، آدم فقیره است و آدم بده، اونیه که ماشین شاسی بلند سوار میشه و…!»
آیا واقعاً حد وسطی وجود ندارد؟ آیا آدمهای شایستهای وجود ندارند که هم غنی باشند و هم آدم حسابیِ متعهد و درستکار؟
مواجهه و اثرپذیری از اطرافیان، آهسته آهسته، چیزهایی را در ذهن ما ثبت میکند که تشخیص درست یا نادرست بودن آنها بلوغ میخواهد و تغییر عمقی آنها چندان ساده نیست و گاه دگرگونی یک باور کهنه چندین سال طول میکشد.
اگر شما هم بارها موقعیتهای خوبی را صرفاً به خاطر باور شکست، و ترس از موفقیت، از دست داده اید و برای همیشه از آنها محروم شده اید، با من همراه شوید تا علتها و راه حلش را بررسی کنیم و جلوی محرومیتهای بیشتر را گرفته و کام زندگیمان را با پیروزهای پی در پی شیرین کنیم.
دوستان من، مسئله فقط ترس از ثروت نیست، بلکه «ترس از موفقیت» است!
همان ترسی که میتواند خیلی ها را از ازدواج با همسر مناسب، انجام یک معامله پرسود و خیلی از اتفاقات خوب دیگر محروم کند، اما این ترس از کجا می آید؟ و چه طور باقی میماند؟
حالا مثل کارآگاه پوآرو، بازرسی را شروع میکنیم :
» باورهای محدودکنندهای که آموخته ایم…
انسان با مجموعه ای از استعدادهای بالقوه متولد می شد. جسور است و دوست دارد همه چیز را بشناسد و امتحان کند! از زمین خوردن ابایی ندارد، دوست دارد بدون کمک حتی پدر و مادرش روی پاهایش بایستد و به جلو حرکت کند.
از هیچ چیز نمی ترسد، به طور مثال از تاریکی نمیترسد، مگر زمانی که به او بیاموزند باید از تاریکی بترسد!
بزرگترهای به ظاهر دلسوز، با دستکاریهای پی در پی، او را از تجربه های تازه ای که شاید کمی تلخی یا نمک شکست در آن باشد، باز می دارند، تا مبادا آسیب بخورد. یا با مرورِ تلاشهای بی انگیزه یا انگیزه های بی تلاش خودشان طوری مجلس گرمی میکنند که قضیهی کشتن آرزوها را برای دیگران اثبات و تثبیت کنند.
و این طور می شود که بعد از مدتی آن کودک ماجراجوی نترس، حتی از تصور آرزوهایش هم می ترسد، و به طور مثال وقتی می خواهد درآمد ماهانه مطلوبش را تصور کند، مدام صفرهایش را کم و زیاد می کند، چرا؟ چون «نکند، نشود! نکند آن مقدار درآمد برای من نباشد!»
یک صحنه نوستالژیک: روی تخته سیاه با گچ سفید یک جمله فلسفی نوشته شده است، موضوع انشاء:
«علم بهتر است یا ثروت؟»
سؤالی که تنها یک جواب پیش فرض داشت و اگر کسی غیر از آن جواب می داد، چپ چپ به او نگاه می کردند! چون میبایستی پاسخ «علم» بود.
آن هم برای دانش آموزانی که از سردی و گرمی زندگی هیچ چیز نچشیده بودند؛ اما آیا بهتر نبود آن معلم دبستان به جای ایجاد این تعارض در ذهن کودکان، می پرسید: «چگونه با دانشی که داریم، می توانیم درآمد داشته باشیم؟» یا دست کم «چگونه با استفاده از علم، اشتباهاتمان را در کسب درآمد به حداقل برسانیم؟» یا «چگونه می توانیم با علم، از نعمتهای خدادادی مان ارزش افزوده تولید کنیم؟» یا «چگونه با علم، رفاه بیشتری برای خود و دیگران ایجاد کنیم؟»
می بینید چه طور این مفهوم در ذهن شکل می گیرد که «ثروت» چیز خوبی نیست! انسانها را مغرور، متکبر، و اسرافکار کرده، و معنویات، علم، اخلاق و… را بی اهمیت می کند.
اما حالا که فهمدید یکی از ریشههای این ترس از کجا آب میخورد، و همچنین این شوق را دارید که بر ترس خود غلبه کنید پیشنهاد می کنم، با توجه به باورهایی که در نیمه تاریک وجودتان فرمانروایی میکنند، تمرینی را که خانم دبی فورد میدهد، انجام دهید:
“چند دقیقه ای به خود فرصت بدید و محیط آرامی ایجاد کنید. با چشمان بسته، پنج بار آرام و عمیق نفس بکشید. تصور کنید که به آسانسور درونتان رفته و هفت طبقه پایین می روید، وارد باغ مقدس خود می شوید و از زیبایی های آن لذت می برید.
در آنجا از خود بپرسید: «باورهای اصلی که زندگی مرا اداره میکنند، چه هستند؟»
بعد از اندکی درنگ، آنها را فهرست کنید. مجددا چشمانتان را ببندید و برای تک تک آن مواردی که نوشتید از خودتان سؤالهای زیر را بپرسید و پاسخهایی که از عمق دلتان بیرون می آید گوش بدهید:
آیا این واقعا باور نظر من است یا آن را از کسی گرفته ام؟
چرا این باور را دارم؟
آیا این باور می تواند مرا توانا کند؟
برای تغییر این باور باید چه چیزی را از دست بدهم؟
بعد از یادداشت آنها، خطاب به هر کدام از آن باورهایی که یادداشت کردید نامه تشکر بنویسید و اکنون باورهای جدید و یروبخشی را ابداع و جایگزین قدیمی ها کنیدو خودتان را به باورهای جدید متعهد نمایید.
و دوباره چشمانتان را باز کنید.
** شدیدا توصیه میکنم پکیج آموزشی «سیستم باورها»ی دارن هاردی را تهیه کنید، از آزمون باورهای آن استفاده کنید و تک تک باورهایتان را مورد آزمایش قرار دهید و از کتابچهی آن استفاده کنید باورهای کهنه و محدودکنندهای که دارید را پیدا کنید و آنرا با باورهای تقویت کننده تعویض کنید.
دبی فورد، نویسنده «نیمه تاریک وجود» میگوید :
«هر چه هشیار تر باشیم، سریع تر درس رویدادهای زندگیمان را می فهمیم و به این ترتیب تکرار نمی شوند! به خاطر داشته باشیم اتفاقاتی که برایمان می افتند، حاصل پیام هایی است که از قبل به هستی داده ایم و فراموش کرده ایم. آن پیام ها را فرستاده بودیم چون به درس حاصل از آنها محتاج بودیم!»
پس اگر موقعیت های موفقیت آمیز تا دم در خانه تان می آیند، زنگ در را می زنند و فرار می کنند!
یا مثل ماهی بازیگوش رودخانه زندگی از دستتان سر می خورند، باید بدانید که از قبل باور شکست را به هستی مخابره کرده اید و بر آن ایستادگی نمودید!
من عمیقاً این درس را گرفته ام که از دست رفتن موقعیتها به این خاطر است که به جای حفظ شوق و ایمان به تحقق باورهایمان، بر موانع و کم آوردن، متعهد هستیم.
هشدار! هشدار! اگر در صحنه روزگار، کاراکتر قربانی را انتخاب کرده باشید هیچ وقت با خود واقعی و گنج های درونتان روبرو نخواهید شد، چون مسئولیت و درد قهرمان بودن را نپذیرفته اید.
برای من اولین قدم پیروزی آن موقع بود که وقتی دیدم در چارچوب کارمندی نمی توانم به رؤیاهایم برسم، بعد از موافقت نشدن با درخواست افزایش حقوق کارمندیام، آن هم در ازای انجام کار ارزندهتر، و مواجهه شدنم با چون و چراهای مختلف، با شرکتی که خیلیها آرزوی بودن در آن را دارند، خداحافظی کردم، دل به دریا زدم و با تکیه بر توانمندی که هدیه خدا بود، مشغول کاری شدم که دوستش داشته و دارم.
برای شناخت بیشتر «خود واقعی»، مطالعه کتاب نیمه تاریک وجود از خانم دبی فورد را پیشنهاد می کنم و نیز تغییر باورهایتان، با پکیج سیستم باورها به سخنرانی دارن هاردی را از دست ندهید.
در پایان از شما میخواهم به سؤال زیر فکر کرده و جوابهایتان را زیر همین مقاله با من در میان بگذارید، متشکرم.
راستی… آیا شما هم تا به حال به خاطر باورهای اشتباه، از فرصتهایتان محروم شدهاید؟ چه درسی از این محرومیت گرفتید؟ زیر همین مقاله در قسمت دیدگاهها برایمان بنویسید
در همین زمینه میتوانید مطالب زیر را هم بخوانید:
مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی...
ما را در سایت مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی دنبال می کنید