چه تصویری از خود دارید؟ برای چند لحظه، چشمانتان را ببندید و یک پرده بزرگ سینما را تصور کنید. روی این پرده، فیلم شما در حال اکران است. البته فیلمبرداری این سکانسهای تماشایی را چشمان شما انجام دادهاند و کار تدوین و صداگذاری را هم ذهن قدرتمندتان بر عهده گرفته است. حاصل آن، چیزی است که اکنون مشاهده میکنید. خب، چطور است؟ فیلم خوبی از آب درآمده است؟
نقش خودتان را در فیلم دوست دارید؟ به نظر شما، یگانه شخصیت فیلمتان چه ویژگیهایی دارد؟ فردی قوی است یا ضعیف؟ خوشتیپ و خوشبرخورد است یا نامرتب و بد اخلاق؟ دوست داشتنی است یا مردم از او فراری هستند؟
هر آنچه که در حال تماشای آن هستید، حقیقت گذشته و برداشتی است که شما از خود واقعیتان دارید. اگر خوب و دوست داشتنی و موفق است، به شما تبریک میگویم چون با خودتان خوب تا کردهاید. اما اگر آن را دوست ندارید، به شما نوید میدهم که به راحتی هر چه تمامتر میتوانید آن را شگفتانگیز کنید! به ادامه مسیر این تغییرات جادویی خوش آمدید.
» گام سوم: مکالمات درونی خودتان را تغییر دهید
مارینا آبراموویچ میگوید:
ما عادت داریم که خانۀ بیرونی خود را تمیز کنیم. ولی مهمترین خانهای که باید تمیز شود، خانه درون خودمان است که هرگز این کار را انجام نمیدهیم.
در هر لحظه از شبانه روز، از هنگامی که صبح، چشمان خود را باز میکنیم تا شب هنگام که میخوابیم، هزار و یک جور فکر و دیالوگ را با خود، تکرار میکنیم. ما نیاز داریم ویژگیهای ذاتی یا اکتسابی را به تایید خودمان برسانیم. یعنی به نوعی خودمان، آن ویژگیها را به رسمیت بشناسیم. به همین دلیل، در طول روز – با اینکه گاهی اصلا متوجه آن نیستیم – جملهها و واژگانی را مدام با خود تکرار میکنیم.
حتی گاهی آن را در قالبهای گوناگونی – مانند خاطره، درس عبرت برای دیگری و فلسفه یا تفکری که در زندگی از آن پیروی میکنیم – به هر جنبنده بی نوایی که گذرش به ما افتاده، با آب و تابی وصف نشدنی بازگو کرده و مهر تاییدی دوچندان بر این جملهها و واژهها میزنیم.
اگر این سخنها مثبت، پر انرژی و شادیبخش باشند که بسیار هم عالی است اما در صورتی که بار منفی داشته باشند، داستان کاملا متفاوت میشود.
شان پال میگوید:
هر وقت به افکار منفی فکر کنی، یک قدم در مسیر اشتباه برداشتهای.
» عملیات شناسایی مکالمات درونی
میتوان با استفاده از روشهایی کاربردی، این جملهها را شناسایی و اصلاح کرد. من برای این کار، از یک خودکار و چند برگه کاغذ استفاده کردم. به این ترتیب که در طول روز، کاملا حواسم به دیالوگهای درونیام بود و هر چه با خود تکرار میکردم را روی کاغذ مینوشتم. در پایان روز، با لیستی عریض و طویل از جملههای عجیب و غریب و گاهی واقعا بیخود روبهرو شدم.
تعدادی از جملههایم را برایتان مینویسم:
- عجب زندگی بیخودی!
- این درست شدنی نیست.
- فلانی مدام دردسر درست میکند!
- چرا این لپتاپ اینقدر بازی درمیآورد؟
- چرا هر کاری میکنم خراب میشود؟
- چرا پول درآوردن اینقدر مشکل است؟
اینها تنها نمونهای از دیالوگهای ردوبدل شده با خودم بودند. اگر بخواهیم این جملهها را تحلیل کنیم به این نتیجه میرسیم که در کل، این نوع جملهها به 3 دسته تقسیم میشوند.
- غرولند و شکایت کردن
- خود را دستکم و کوچک پنداشتن
- ناامیدی و بستن چشمان به روی شگفتیهای زندگی
مرحله بعد از تشخیص مشکل، پیدا کردن راهحل برای آن است. روش کار، بسیار ساده است. البته شاید در مقالهها یا کتابهای دیگر، با راهحلهای متفاوتی آشنا شوید. اما چون من این راهحل را روی خودم امتحان کردم و جواب داد، همین روش را برای شما بازگو میکنم.
» چگونه به آسانی، دیالوگهای درونی خود را تغییر دهیم؟
من طی 3 روز، با انجام این روش، درصد دیالوگهای منفی خود را از 100 درصد به 30 درصد رساندم و در طی همین 3 روز، علاوه بر این که احساس درونی بسیار خوبی داشتم، رفتار اطرافیانم نیز به طرز عجیبی تغییر کرد. آنها نیز در طول روز، حواسشان را جمع میکردند تا کمتر غر بزنند و نگاهشان را مثبتتر کنند. راستش را بخواهید، اصلا انتظار چنین نتیجهای را نداشتم. بعدها در کتابی خواندم که میگفت: رفتار انسانها مانند ویروس به اطرافیانشان منتقل میشود!
تنها کاری که من انجام دادم این بود که یک برگه بزرگ کاغذ برداشتم و روی دیوار اتاق نشیمن چسباندم. در ابتدا اصلا قصد نداشتم روی خانوادهام اثر بگذارم، تنها میخواستم این برگه جایی باشد که هر بار رد میشوم آن را ببینم.
کنار برگه یک خودکار گذاشتم. در طول روز، هر بار که در مورد چیزی با خودم غر میزدم یا واژهای منفی را به کار میبردم، یک خط روی این کاغذ میکشیدم. درست مانند خطهایی که زندانیها برای شمردن روزها روی دیوار زندان میکشند!
این ماجرا تا آخرین لحظه آن روز و قبل از رفتن به رختخواب ادامه پیدا کرد. کاش میتوانستم آن برگه را به شما نشان بدهم. آنقدر روی برگه سفید بینوا، خط کشیده بودم که گویی از اول رنگش سیاه بوده است!
قبل از انجام این کار، تخمین زدم که در نهایت، 30 خط روی برگه خواهم کشید. واقعا تعجب کردم که چطور ممکن است در طول روز اینقدر فکر منفی و غرولند را با خودم تکرار کرده باشم. برگه روز اول را کنار گذاشتم و برای روز بعد، برگه سفید دیگری روی دیوار چسباندم. به دلیل شوکی که روز قبل، پس از مشاهده آن همه خط روی کاغذ بر من وارد شده بود، عزمم را حسابی جزم کرده بودم که دوباره برگهای سیاه تحویل خودم ندهم. با مراقبتهایی که روی فکر و سخنم داشتم توانستم تعداد خطها را به یک سوم روز قبل کاهش دهم. برای من این یک پیروزی بزرگ بود. همین کار را برای روز سوم کردم و تعداد خطها به تعداد انگشتان دست و پایم رسید یعنی تنها 20 خط! این خیلی عالی بود.
کاری که من همزمان با کنترل افکارم انجام میدادم، جایگزین کردن جملهها و واژههای انتخابی خودم با جملههای منفی بود. هنگامی که شما جملههای منفی را از الگوی تکرار واژههای ذهن خود خارج میکنید، باید جای خالی آن را پر کنید وگرنه دوباره با واژههایی منفی پر میشوند.
شما میتوانید واژههایی که به شدت به آنها نیاز دارید را جایگزین کنید. مثلا من واژههایی مانند، من میتوانم، جواب را پیدا میکنم و واژههایی از این دست را به کار بردم. انجام این کار، تاثیر خیلی خوبی روی من گذاشت. انگار با خودم مهربانتر شده بوده بودم. احساس خوبی هم داشتم.
در ابتدا انجام این کار ممکن است شما را حسابی کلافه کند. من که تا مرز کشیدن موهای سرم هم پیش رفتم. اما خاصیت شگفتانگیز انسانها، عادت کردن است. اگر چند روز تمرین را ادامه بدهید، کمکم برایتان آسانتر شده و حتی به یک بازی شبیه میشود. برای گرفتن بهترین نتیجه، تمرین را تا 21 روز ادامه دهید.
هنوز هم وقتی کنترل افکارم را از دست میدهم، دوباره کاغذ و چسب به دست، به سمت اتاق نشیمن میروم. گاهی، مواجه شدن با کارهایی که در حق خودمان انجام میدهیم، تنها راه پی بردن به عمق فاجعه است. این درسی بود که من از اولین برگهای که سیاه کردم یاد گرفتم.
برای دنبال کردن ادامه این مقاله، قسمتهای بعد را مطالعه کنید. راستی اگر این روش را امتحان کردید حتما از نتایج کارتان برایم بنویسید. مشتاقانه منتظر پیروزی شما هستم.
مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی...
ما را در سایت مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : بازدید : 283 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1397 ساعت: 14:29