الناز بدون کاپشن چرمی قرمز!

ساخت وبلاگ
راه روز-اختصاصی : قصه شبیه رمان های قرن ۱۹ روسیه است. سردی و تاریکی و برف و تنهایی. خیلی زود متوجه می شوی که داستان خیالی تو نه در حوالی سن پترزبورگ بلکه در زمان حال و حوالی تهران اتفاق می افتد، اما نمادهای کفش، پنجره، باز و بسته شدن درب، پله، گلوله های برفی، پالتوی بلند و شمع تا انت ها رهایت نمی کند. زیباترین تصویر از رمان های قدیمی در خانه دوست صحرا اتفاق می افتد. آنجایی که دوست صحرا (ماهایا پظروسیان) مجلس شب نشینی تدارک می بیند. دو تاجر پیر خپل کچل در حالی که از سود کم معامله جدیدشان ناراحت هستند با بطری آب جو و دو دختر جوان شب را سپری می کنند. میتوان گفت: داستان در یک جمله درباره بی پناهی است. بی پناهی که انتخابی نبوده و نشانی از تنهایی و درماندگی است. همه بازیگران فیلم گویی تن ها هستند چه آنهایی که قصه شان روایت می شود مثل مسعود و برادرش و همسرش، صحرا، دوستش و چه آنهایی را که تا پایان نخواهیم شناخت مثل دکتر تیمارستان و پرستارانش و اسدالله. این تنهایی در حرکت دوربین هم هویداست. هیچ فضای بازی و هیچ لانگ شاتی در فیلم دیده نمیشود. عمیق ترین صحنه شاید راهروی تیمارستان باشد. اما ... مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی...
ما را در سایت مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : بازدید : 75 تاريخ : شنبه 6 آبان 1396 ساعت: 22:40

خبرنامه