بعثت – که همان نسیم و آواز آسمان است – در قلمرو معنادهی به زیست جهانی دو تقش بنیادین ایفا کرده است: الف) گاه به تکثیر معانی موجود در جهانِ انسانی کمک کرده است؛ ب) و دیگر گاه به تقویت و نهادینه سازی یک معنای ویژه توجه نشان داده است. انبیاء آمدند تا با یکی از این دو کار قدرت انتخاب انسانها را از میان معانی موجود برای زیستنِ در جهان افزایش دهند و به زیباسازی بیشترجهان بپردازند.
آخرین سفیر – رسمی / حقوقی - وصل آسمان و انسان که کمک دیگری به معناگرایی زندگی کرد محمد بن عبدالله (ص) بود.
این آخرین حلقه وصل هم خود دارای ویژگیهای بود (شخصیت حقیقیاش) و هم ره آوردش دارای امتیازاتی بود (ره آورد حقوقیاش) که سبب شد مُهر پایان بر این روش و شیوه معنادهی به جهان زده شود.
مولوی در تصویرش از محمد (ص) و قضیه خاتمیت وی به هر دو جنبه آن چه گفت شده- شخصیت حقیقی و حقوقی - اشاره میکند و میگوید:
بهر این خاتم شدست او که به جود/// مثل او نه بود و نه خواهند بود
ختمهایی که انبیا بگذاشتند //// آن به دین احمدی برداشتند
قفلهای ناگشاده مانده بود //// از کف انا فتحنا برگشود
گمانم بر این است یکی از ختمهایی که انبیاء گذاشته بودند و میتوانست هم قفل ناگشاده باشد و هم خود قفلی شود بر حیات انسانها؛ ضرورت تعریف معنا برای جهان توسط آسمان بود که در این دین و توسط این نبی برداشته شد و اعلام شد که میتوان با مراجعه به عقلانیت بشری –که حجت بنیادینی است – به تعریف معنا و تکثیر معنا در این جهان پرداخت.
گمان میکنم در ادبیات دینی و عرفانی میتوان رگه و ریشههایی از این سخن یافت که به عنوان نمونه شاید بتوان آن را از دل آن چه مولوی در این تمثیل شنیدنی و توضیحی که بر آن تمثیل استوار کرده است دریافت. وی ابتداء در قالب یک تمثیل که نیاز جسم و تنِ انسانها به باد بهار است که سالی یک بار مینوازد و جسم را نوسازی میکند این گونه میگوید:
گفت پیغمبر ز سرمای بهار/// تن مپوشانید یاران زینهار
زآنک با جان شما آن میکند/// کان بهاران با درختان میکند
خود وی آن گاه با اشاره به این که به ظواهر این گونه گفتارها نباید اکتفاء کرد بلکه در نگاهی هرمنوتیکال باید این توصیههای نبوی را شنید و فهم کرد؛ میگوید:
راویان این را به ظاهر بردهاند/// هم بر آن صورت قناعت کردهاند
بیخبر بودند از جان آن گروه/// کوه را دیده ندیده کان به کوه
مولوی آن گاه برداشت هرمنوتیکی خویش از این تمثیل را ارائه و دنبال کامل العقلی است که در گفتمان معاصر از آن میتوان به عقلانیت بشری یاد کرد:
آن خزان نزد خدا نفس و هواست///عقل و جان عین بهارست و بقاست
مر ترا عقلیست جز وی در نهان ///کامل العقلی بجو اندر جهان
از این بحث بگذرم به گمانم یکی از معانی که در جهان بود و توسط بعثت محمد (ص) تکمیل شد و تقویت گردید اخلاق گرایی و محوریت یابی اخلاق بود.
همان گونه که برخی اساتید به خوبی اشاره کردهاند (ابوالقاسم فنائی/ اخلاق دینشناسی) در نسبت سنجی دین و اخلاق چهار تصویر میتوان ارائه داد:
ـ وابستگی اخلاق به دین
ـ استقلال اخلاق از دین
ـ تقدم اخلاق بر دین به معنای این که اخلاق سرچشمه دین است
ـ تقدم اخلاق بر دین به معنای این که اخلاق چارچوب دین است.
گرچه میتوان تقریرهای مختلف و متفاوتی از ره آورد آخرین دین آسمانی در نسبت اش با اخلاق ارائه داد –کما این که این اتفاق افتاده است – ولی به گمان نگارنده نقریر راه گشا و نقش آفرین تقریر چهارم است. یعنی تقدم اخلاق بر دین آن هم به معنای این که اخلاق چارچوب و سنجه دین است.
دین و به تَبَع آن معرفتها و فهمهای دینی باید خود را با اخلاق تراز کنند و در داوری ابطال پذیری و پذیرش یک رأی باید به اخلاق پناه برد.
اهمیت و نگاه معیاری به اخلاق برای همه چیز یکی از ره آوردهای سترگ و ژرف اسلام و پیام آور آن است. گزارههای دل نوازی هم چون: 1. «وَ هَلِ الدِّینُ إِلَّاالْحُبُّ؟ قَالَ اللَّهُ تَعَالی: «حَبَّبَ إِلَیکمُ الْإِیمانَ وَ زَینَهُ فِی قُلُوبِکمْ» وَ قَالَ: «إِنْ کنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکمُ اللَّهُ» وَ قَالَ: «یحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیهِمْ». (کافی (ط - دار الحدیث) / ج 15 / 199؛ بحارالانوار، ج 27، ص 95) که بر مهروزی به انسانها به عنوان ره آورد نهائی اخلاق تاکید کردهاند؛ 2. یا گزارههایی چون: «جعل الله سبحانه مکارم الاخلاق صلة بینه وبین عباده فحسب احدکم ان یتمسک بخلق متصل بالله؛ خداوند سبحان فضائل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، همین بس که هر یک از شما دست به اخلاقی بزند که او را به خدا مربوط سازد.»(تنبیه الخواطر، صفحه 362)؛ 3. یا سخنانی این چنین: «لو کنا لانرجو جنة ولانخشی نارا ولاثوابا ولاعقابا لکان ینبغی لنا ان نطالب بمکارم الاخلاق فانها مما تدل علی سبیل النجاح؛ اگر ما امید و ایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ، و انتظار ثواب و عقابی نمیداشتیم، شایسته بود به سراغ فضائل اخلاقی برویم، چرا که آنها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند.» (مستدرک الوسائل، جلد 2، صفحه 283. (چاپ قدیم)) به خوبی از جایگاه و اهمیت اخلاق گزارش میدهند.
تبلور این امر را در گزارشی که قرآن از شخصیت محمدی (ص) میدهد نیز میتوان دید آن جا که میگوید: وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ / قلم/ آیه 4. در حدیثی از حسین بن علی (ع) آمده است که میگوید: از پدرم علی (ع) درباره ویژگیهای زندگی پیامبر (ص) و اخلاق او سوال کردم، و پدرم مشروحاً به من پاسخ فرمود، در بخشی از این حدیث آمده است: رفتار پیامبر (ص) با همنشینانش چنین بود که دائماً خوشرو و خندان و سهل الخلق و ملایم بود، هرگز خشن و سنگدل و پرخاشگر و بدزبان و عیبجو و مدیحه گر نبود، هیچکس از او ماءیوس نمیشد، و هر کس به در خانه او میآمد نومید بازنمی گشت؛ سه چیز را از خود رها کرده بود: مجادله در سخن؛ پرگوئی، و دخالت در کاری که به او مربوط نبود، و سه چیز را در مورد مردم رها کرده بود؛ کسی را مذمت نمیکرد، و سرزنش نمیفرمود، و از لغزشها و عیوب پنهانی مردم جستجو نمیکرد. (مکارم شیرازی؛ تفسیر نمونه).
امید که این آخرین امید آسمان – اخلاق گرایی – روز به روز در جوامع بشری سیطره یابد و جهان از بحرانهای اخلاقی رهایی یابد شاید که رنجی از رنجهایش کاسته شود.
مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی...
ما را در سایت مرکز اخبار فیلم ایران اسلامی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : بازدید : 284 تاريخ : يکشنبه 26 فروردين 1397 ساعت: 23:02